در جهموری بیلاروس ، خزان با تمام حقوق خود بیداد میکند و من هم با استفاده از رخصتی های کاری که در قریه به سر میبرم، به توصیف خزان پرداخته و احساساتم را نسبت به این پدیده ی طبیعی که همزمان خیلی دوستش دارم در قالب غزلگونه ی زیر ابراز کرده ام. امید وارم که زیاد مزاحم دوستان عزیزم نگردیده باشم..
طوفان زعفران
باز بیا به طرف باغ ، آرایش خزان نگر
مستی باد را ببین ، طوفان زعفران نگر
جوش و خروش سایه را به بستر زمین ببین
پرده ی خواب آفتاب ، در روی آسمان نگر
لرزه ی صبح وشام گل ، ریزش برگ را ببین
عذر ونیاز سبزه را به محضر زمان نگر
سرو به رقص آمده ، بید بلرزد از ادب
گریه ی تاک را ببین ناله ی ارغوان نگر
چشم بپوشد آفتاب ، ماه رود بجای خواب
خنده ی کهکشان ببین بازیی اختران نگر
شوق و شتاب را ببین بوی کباب را ببین
جوش شراب را ببین ، شوخی گلرخان نگر..
روزنه ی خدای کو ، تا نگهی به چشم او
کرده و گویمش بیا «آتش مهربان» نگر!!
فخر چه کرده آمدی به شوکت وجلال خود؟
باری بیا و یکدمی « بودای بامیان» نگر!!..
رنجه اگر قدم کنی به خانه ی خزانی ام
(محسن) سالخورده را بار دیگر جوان نگر..
8/9/2011
+;نوشته شده در ;جمعه هجدهم شهریور 1390ساعت;23:58 توسط;محسن زردادی; |;
یکشنبه 20 شهریور1390 ساعت: 11:11
عالی است. موفق باشید.
دوشنبه 21 شهریور1390 ساعت: 14:50
خیلی عالی است زردادی برار گل
دوشنبه 21 شهریور1390 ساعت: 20:23
زردادی گرامی دورد بر شما ! بعد از چند روزی موفق شدم که به دنیای مجازی سر بزنم در خانه ای مجازی جاغوری ها چشمم به شعر زیبائی شما با عکس های بسیار قشنگ خزانی از آن سرزمین افتاد!. از خوانش شعر و دیدار چشم نواز عکس های تان بسی لذت بردم ! نمیدانم که این عکس ها از آنجاست یا مدیریت به کار برده در هر حال جالب، زیبا و جذاب است . پایدار و پیروز باشید .
چهارشنبه 23 شهریور1390 ساعت: 23:3
تشکر از دوستان عزیزم محترم نصیر و ازره گرامی و آقای خرمی مهربان!
آقای خرمی عزیز ! تصویر های خزان ، لطف مدیریت محترم سایت است که در توافق باشعر خزانی من در صفحه گذاشته اند که ازین بابت از ایشان علاوتاً (علیحده) ممنونم.