یادش بخیر، روزهای قشنگی بود، روزها ی به یاد ماندنی وخاطره ساز، روزهای که خواندن ونوشتن درپناه درخت وگاه در پناه خیمه های پاره وپاره و آفتاب خورده ای موسسه های خیریه وگاه در زیر آفتاب داغ تابستان و گاه نیز در سرمای سرد ماههای پائیزی چه حال و چه صفایی داشت. یادش بخیر آن هنگامی که صدای وِز وِز باد ملایم بهاری و صدای دلنواز برگ های درختان و طراوت و شادمانی لاله های بهاری و آواها ونواهای مرغکان غزل خوان و… به زمزمه های معلم روح تازه ای می بخشید؛ وسرود عاشقانه ای را به ارمغان می آورد وانگشتان ظریف ونازک کودکان بهاری به جشن وشادی می رقصیدند، تا سرود عشق ودل دادگی را بر دفتر مشق بسرایند.
زمانی که دفترخاطرات مدرسه ورق می خورد، انگار همین دیروز بود، که گلیم ها وموکت های تکّه پاره، سرازیر شدن چکه ها وقطره های زلال باران بر کتاب ها ودفترهای مشق شاگردان قد و نیم قد، تخته سیای پا سکشته، گچ (تباشیر) خمیر شده و … بر صفحات دفتر خاطرات نقش بسته است. از آن سوی، هر از چند گاهی قهر آسمان و غُرّش باران وصدای هولناک رعد و برق ابرهای آسمانی؛ نفس ها را در سینه حبس می نمودند، و گریه های کودکان همراه با ترس و لَرز، گوش فلک را به درد می آوردند، و خشم وعضب پدران ومادران جای خود دارد؛ که طعنه زنی ها گوشه زنی ها وهزاران عیب وعیوب دیگر. با تمام سختی ها ومرارت ها معلم بیچاره مانده بود و کودکان صنف اول، صنف دو و…
سال های پر از خاطره های شیرین وگاه تلخ و طوفانی گذشت و هر سال با چنین داستان ودرامه ای تلخ و شیرین تکرار می گردید؛ تا این که باران معرفت از آسمان با معرفت فرو نشست و درخت کلاس به ثمر نشست و جوانه های علم ودانش بر شاخ وبرگ آن شکوفه زد و در سرزمین خشک وبا سنک های افسانه ای ریشه دوانید و خود را با آب حیات پیوند داد.
راستی هرگاه سخن از مقاومت و پایداری به میان می آید، ذهن آدمی به سمت وسوی جهاد ومبارزه حق علیه باطل سوق داده می شود؛ و بلافاصله چنین مفهومی برداشت می شود. خدا را شکر وهزاران مرتبه سپاس، که واژه ای محبوب آزادگان ودلدادگان نیازی به واژه شناسی و لغت شکافی ندارد و در زمره ای واژگانی قرار دارد که معنای روشن، زیبا وقشنگی دارد، وهمگان (با سواد وبی سواد) با چنین واژه ای مانوس و آشنا هستند. بدین جهت است که واژگان جهاد، مقاومت وپایداری بر سکوی معرفت قرار دارند؛ ولی برای این که از قافله عقب نمانیم وخیلی بی سواد خطاب نکند، به ناچار باید واژگان حق وباطل را در جرگه ای واژه شناسی ولغت شکافی فرا خوانده، تا مقصود نوشته ای جسته گریخته ای ما روشن گشته و مصداقی از مصادیق آن دو به تصرف آید.
حق یعنی نور و روشنایی، باطل یعنی ظلمت وتاریکی. بر اساس چنین برداشتی، علم وجهل یکی از مصادیق روشن این دو واژه ی مبارک ونامبارک شمرده می شود. بر این اساس سال ها مقاومت وپایداری در پناه درخت، در پناه سنگ، در فضای باز ورقّت بار و طاقت فرسا و در میان طوفان ها ی از گرد وخاک فراوان و همراه با باران های شدید موسمی وبر فرش های از گلیم ها وموکت های تکّه پاره و همراه با هزاران سختی و مرارت، در شمار مصا دیق بارز جبهه ی حق است که در برابر جبهه ی جهل و نادانی(باطل) به پا خواسته است وپرچم حق را بر فراز جبهه باطل برافراشته است ونورعلم(العلمُ نور…)را بر کوچه ها وپس کوچه های جهل وتاریکی برافروخته است.
درختی که پناهگاه هزاران کودک معصوم و پاک به شمار می رفت و در سایه ی محبوب اش سرود عشق بر دفتر مشق می سرودند، بعد از چندین سال مقاومت وپایداری به شکوفه نشست و عاشقانش را غرق در شادی ونشاط کرد و گروه گروه به استقبال غنچه ها وشکوفه هایش می شتافتند وپروانه وار به دور او می چرخیدند و سرود ظفر و پیروزی را سر می دادند و شادی کنان و لبخند زنان با درختی که سال ها با شاخ وبرگ های زیبا و خوش نمایش، سایه ای محبت را گسترانده بود و دست دوستی بر شانه های آنان کشیده بود ، تا شکوفه هایش به گل های زیبا وخوشبو تبدیل شوند؛ شادی می کردند.
به همین مناسبت تاسیس و افتتاح ساختمان دو مکتب متوسطه ی شهید قربان علی سریقول پاطو ومکتب دخترانه ای لومان جاغوری را به معلمان، مدیران، کارکنان ومردمان این دو منطقه تبریک می گویم. امید است که نورعلم ومعرفت بر آستان این نقطه ای شریف وعلم دوست جاغوری بدرخشد وسایه ی شوم جهل ونادانی نابود شوند. والسلام
+;نوشته شده در ;دوشنبه دوم آبان 1390ساعت;12:22 توسط;احمد رمزی; |;
دوشنبه 2 آبان1390 ساعت: 14:6
جناب رمزی صاحب جالب بود دست تان درد نکند واقعا خاطرات گذشته را برای همه گان تحدید فرمودید هم چنان از عکس های زیبای تان از منطقه پاتو واقعا لذت بردیم به امید روزی که پاتو پغمان شود و معارف وز وز کنان از بالای کوه های آن به سریا برسد .
دوشنبه 2 آبان1390 ساعت: 21:14
نمی دانم که جاغوری ها این رواج را از کجا آورده و چه معنی و مفهوم و حکمتی در این دیده که همیشه … خود را به استقبال و پذیرایی مهمانان خود پیشقدم می کنند.
من که دلیل این مطلب را خوب نفهمیدم. لطفا مرا روشن کنید.
سه شنبه 3 آبان1390 ساعت: 8:21
نوشتۀ نوستالوژیک جالبی است. تشکر از جناب رمزی و تحسین مردم شریف پاطو و همچنین لومان و جای جای جاغوری که سرآمد معارف و فرهنگ و دانایی و بینایی در کشور است. اینگونه حرکت ها انسان را به آینده امیدوار میکند و حیات و حرکت میبخشد.
امیدواریم این حرکت در سراسر کشور بخصوص مناطق مرکزی، تعقیب و تکرا رشود و همه از آن الگو بگیرند و "شکوفه" بار شوند.
خدمت جناب "نمی دانم"، عرض شود که رواج مورد اشارۀ شما نه تنها در جاغوری بلکه در سراسر افغانستان جاری است و در مراسم و محافل ملی و شخصی اکثرا چنین برنامه ای انجام میشود. البته با توجه به سرکوب و تحقیر تاریخی قشر زنان؛ اگر در شرایط موجود، برای تشویق و فرصت و رخصت حضور و ظهور شان در جامعه صورت بگیرد، کار مثبتی است؛ اما اگر صرفا به عنوان آرایش و دکور باشد، جفای دیگری در حق زنان و دختران است. بهرحال، باید ديد مثبت داشته باشیم و از منظر زن ستیزی سنتی به قضیه ننگریم.
سه شنبه 3 آبان1390 ساعت: 21:34
باتشکر از محترم آقای رمزی
مطالب جالب ودر خور تقدیر نوشته اید.
من حقیقتا تحت تاثیر ادبیات زیبای شما قرار گرفتم.
امیدوارم که همیشه موفق باشید.
سه شنبه 3 آبان1390 ساعت: 21:53
خدمت نمی دانم عرض کنم!
این رواج ها در تمام افغانستان وجود دارند و مخصوص مردم جاغوری نیست. فکر کنم مدت زیادی شده است که به افغانستان نرفته اید و من توصیه می کنم یکبار به افغانستان بروید و از نزدیک خواهید دید که وضعیت امروز با گذشته بسیار تفاوت کرده است و زنان کم کم و به تدریج وارد عرصه های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و… می شوند.
از جناب احمد رمزی سپاسگزارم.
شنبه 7 آبان1390 ساعت: 12:57
خدمت آقای رمزی سلام!
نفهمیدم این گزارش بود یا مقاله؟
ولی به صورت خوب بود.
به قول ایرانی ها دست تان درد نکند.
شنبه 7 آبان1390 ساعت: 13:2
خدمت همه ی دوستان سلام!
از احساسات پاک همه ی شما متشکرم.
راستش بگویم همین طور است این نه مقاله بود ونه گزارش بلکه یک پاس داشتی از فعالیت های عزیزان ما در داخل کشور بود.
گرچند تحفه ای به اندازه ای لنگ ملخ.
دوشنبه 9 آبان1390 ساعت: 18:56
دوست دارم از تمام افغانستان گزارش های درمورد افغانستان بیاید وحاکی از پیشرفت وسر بلندی مردم افغانستان باشد.