دل خ و ن ی ن انار
سرودهی قنبرعلى تابش
طرح جلد: طیبه امینی
ویرایش و صفحه آرایی: محمد کاظم کاظمی
تیراژ: 3000 نسخه
انتشارات صبح امید- کابل.
تابش تا کنون پنج مجموعه شعر منتشر کرده است:
- 1. دورتر از چشم اقیانوس (حوزه هنری- 1376)؛
- 2. مشرق گلهای فروزان (گردآوری)؛
- 3. آدمی پرنده نیست (انتشارات عرفان[ابراهیم شریعتی]-۱۳۸۲)؛
- 4. یک شعله نوبهاران(تکا- ۱۳۸۹)؛
- 5. دل خونین انار (دفتر کنونی- انتشارات صبح امید، 1390- کابل).
قنبر علی تابش، شاعر اندیشهوری است که اکنون به پختگی اندیشه رسیده و سرشار از شاعرانگی است. او از گردنهها و گردونههای تکنیک زدگی گذر کرده است. او اکنون شعر نمیگوید، که در شعر زندگی و اندیشه میکند. نشان این گفت آن است که در این دفتر، همهی رخدادهای زندگی دو سالهی شاعر رو نما گشته است؛ خونمویهها، اشکها و لبخندها، روز مادر، هدیه به همسر، غم مهاجرت، قطع یارانهها، برف کوجِ سالنگ، چین افتادگی پیشانی، تنوبازی دو کودک بردار شده، ترور هزارههای کویته، عاشورای کابل و… افزون بر اینها، شاعر گاهی فیلسوف مشرب است که از آرمانشهر گپ میزند و به ملا صدرا و بوعلی و فارابی و افلاتون و… دخیل میبندد و گاهی از دانش علوم انسانی و سیاسیاش بهره میگیرد و از مفاهیم «تحلیل گفتمان»، «دال»، «پسا مدرن» و… سخن میراند. تابش با غزل دورتر از چشم اقیانوس و دوختر هندو باورشد، با آدمی پرنده نیست مضمون پرداز شناخته شد و میشود در دل خونین انار، او را شاعر «هویت» گفت! دل خونین انار، چهارمین مجموعه شعر سرودهی تابش است که سرودههای دو سال 1389 و 1390 را دربرگرفته است. با نگاه شتابناکی، در این فرصت به معرفی این مجموعه بسنده میکنم، در فرصت پسین- اگر بخت یاری کند- نقدگونهای خواهم نوشت. اگر نگاه گذرایی به این دفتر بیاندازیم؛ ویژگیهای زیر برجسته نمایی میکند:
- 1. حجم
حجم دفتر، بخشِه[1] کارنامهی دوساله قابل توجه است که 190 صفحه، 90 قطعه شعر را در بر دارد؛ 5 قطعه مثنوی بلند و نیمه بلند، 54 قطعه غزل، 11 رباعی و 8 دوبیتی و یک چهارپاره یا دوبیتی پیوسته و یک قصیده. این تنوع قالبی و حجم از سرشاری شاعرانگی، لبریزی احساس و حساسیت و پرکاری او حکایت دارد. نمیشود از صفحه آرایی و ویرایش خوب استاد محمد کاظم کاظمی یاد نکرد که گاهی این ویرایش، زیبا جلوه میکند:
با با سلام! آینه ام، داري صدا بابا؟
داري صدا؟ آري، صدا… ناآشنا بابا؟
در مصراع اول، «بابا» با فاصله، «با با» نوشته شده که حالت گلوگیر بودن بغض فراق را نشان میدهد. با همهی وسواسهای جناب کاظمی، برخی جاها نیم فاصلهها رعایت نشده است: مانند طوفانها: خون شما از جنس طوفانهای عاشوراست. (تابش، 1390: 175) که باید طوفانها نوشته میشد؛ پلکها: هرچند پلکهای تو حل مسایل است. (تابش، 1390: 172) پلکها، و…
- 2. هویت
برجستگی ویژهی این دفتر، دستیابی تابش به گوهر هویت ملّی خود و ملّتش ارزیابی میشود. تابش در این مجموعه به هویت ملّی فاخری دستیافته که دست جعل و تحریف، ذهن و قلم همنسلان او را از نزذیک شدن به آن بازداشته است! تابش به هویت فاخر و اهورایی سرزمینش ایمان آروده و نَی وجودش از گمشدگی دیرین چنین گوهری به فریاد آمده است. تابش از تئوری پشتیبانی میکند که مردمش را صاحبان اصلی سرزمین اهورایی «هزار چشمه» یعنی حوزهی رود مقدس سرسوتی[2] یعنی هیرمند، بابا و هندوکش میداند. این قطعهی بهشتی، همان «ائیرینم وئجه» باستانی است که فرّ اهورایی، مزدایی و کیانی به پیشانی آن میدرخشد و جاری زلال فرزدانرود، کاسهرود، وئوروکشه، رنگه و دائیتیا در رگ آن جاری است. سرزمینی که ستیغ غرور آن «اوپائیری سئن» یعنی فراتر از پرش عقاب است و خورشید هر صبحگاه به شکوه هرابرزئیتی او سلام میکند! تابش از این هویت دیرینه و فاخر آگاهی خوبی دارد، نمادها را به خوبی شناخته و از آن خوب بهره جسته است. همین دستیابی به هویت از تابش شاعر دیگری ساخته و شاعر را میانه مردم آورده است.
به برخی از مولفههای هویت ساز ملّی و قومی تمرکز خوبی دارد که اشاره خواهد شد:
1/2. سرزمین
اگر از روش تحقیق تحلیل محتوا بهره گرفته شود، مفهوم وطن، سرزمین و هویت سرزمینی از فراوانی کمی و حضور کیفیِ جهت بخش فراوانی برخوردار است. میشود حضور مولفهی هویت ساز سرزمین را روح حاکم بر مجموعه دانست که از ایران باستان و شهرهای اهوراییاش، خراسان، شهرهای فرهنگی- تاریخی بلخ، بامیان، زابلستان، سیستان، هرات، غزنه، کابل، بدخشان، پامیر، البرز [هرابرزئیتی] و… حضور چشمگیر دارد.
غم همیشگی من «وطن وطن» شده است
به گردنم غم آوارگی رسن شده است (تابش، 1390: 129)
چه بی قرار و چه بی بغض و بی کلام، وطن!
من آمده به تماشای تو، سلام وطن!
شنیده کودک تو بوی سبز پیرهنت
و گویدش که نرو پیش، هست دام، وطن
(تابش، 1390: 166)قلب مرا که شکل وطن بود مستقل
لبهایت اتحاد جماهیر کرده است (تابش، 1390: 76)
بلخ نام اولين دولت شهر
نوبهار[3] آتش شوريده به دهر
باميان ولولة چلچلههاست
از هنر در جگرش «غلغله»هاست
شهر ما «حضرت غزنين»[4] بخوان
محترم داشته گل را باران
غزنه باغي ز بهار زابل
زان همه نقش و نگار زابل (تابش، 1390: 11- 21)
زال و سیمرغ و سیستان گم شد
نام ایران باستان گم شد (تابش، 1390: 37)
سیستان
او جغرافیای سیستانِ مغفول تاریخی را شناخته که از غزنه آغاز میشود و گاهی گردیز و کابل هم جزء آن بوده است، رود زرنگا بخش غربی آن را به اتمام میرساند:
باش پلکی به سیستان بزنیم
یک سر از بلخ باستان بزنیم
سیستانی که چیستان شده است
نیلگون شهر آسمان شده است (تابش، 1390: 36- 37)
او میداند که نیمروز و شهر جنوبی ایرانشهر باستانی سیستان بوده است:
هر کجا روز، روز تاریخ است
سیستان نیمروز تاریخ است (تابش، 1390: 37)
2/2. تاریخ
تابش، به تاریخ توجه بلیغ نشان داده و تاریخ را در ساخت ذهن پایدرای و سرافرازی موثر یافته است. او در حد بهره گیری از نمادهای تاریخی به تاریخ تسلط دارد. برای مردم ما مغتنم است که تاریخ پر افتخارشان نمایانده شود و بیگانگی مصنوعی ایجاد شده پس زده و لباس هویت تاریخی شان را زینت تن وروانشان کنند. او دست یافته است که کاوهی آهنگر بامیانی به یاوری مردم، فریدون و سرزمینش برخاست و پرچم او نماد کشور کیانیمان شد و اکنون به عنوان جَندهی مولا در نوروز جمشیدی به اهتزاز در میآید:
غلغله شعله شد و خنجر شد
غلغله کاوة آهنگر شد
کاوه شد پرچم آزادی شرق
داد شد بر سر بیدادی شرق
شهر ضحّاک چه افسونکدهای است؟
کوه در کوه فریدونکدهای است!
ماه در غلغله ارژنگی شد
شکل یک آهوی دیزنگی شد (تابش، 1390: 11- 21)
شاه لهراسب چکید از این ماه
هند و چین آیینه چید از این ماه (تابش، 1390: 15)
مهد زرتشت و نریمان بوده است
بیشه در بیشه خراسان بوده است (تابش، 1390: 21)
تاریخ به عنوان عنصر مهم هویتساز، حضور برجستهای در این دفتر دارد. سراسر دفتر مشحون این مفهوم است اما شعرهای گل سرخ، نوروزنامه، میراث مشترک و… نگاه ویژه دارد. در جریان هویت جویی، گاهی تاثیر جو عمومی پیدا است مانند شعر میراث مشترک!
3/2. فرهنگ و تمدن
اگر فرهنگ را رویهی نرم افزاریِ سبک زندگی و تمدن را رویهی سخت افزاریِ سبک زندگی بدانیم، هر دو لایهی آن در این دفتر نمود برجستهای دارد:
«سرخ بت» مظهر مانايي عشق
«خنگ بت» گوهر رسوايي عشق
زان همه نقش و نگار زابل
زالش آيینة نام پدران
رستمش نامور ناموران
رونق شعر دري از غزنه
«نامورنامه»[5] بري از غزنه
نام شهنامهایاش ایران است
دشمنش هر که بود، توران است
آشیان داشت در آن سیمرغان
نسل سیمرغ بود نسل کیان
مهد زرتشت و نریمان بوده است
بیشه در بیشه خراسان بوده است (تابش، 1390: 11- 21)
فرّ جمشید و جام، از بلخ است
تخت رستم و سام، از بلخ است (تابش، 1390: 37)
نوبهاری است تب برمکیان [6]
داد آیین عرب را سامان (تابش، 1390: 11- 21)
رونق شعر دري از غزنه
«نامورنامه»[7] بري از غزنه
غزنه سبك قلمش بيهقي است
مشرب فلسفهاش ذنبقي است
بوسعيد از دل اين خاك شكفت
شور مجدود از اين تاک شکفت
شهر ما زادگه هجويري
«كشف»ش از شهر خدا تصويري[8]
عشق از اين خطّه به دهلي پر زد
گشت تا تاج محل را در زد
بردرش دُرّ دري را حك كرد
در جهان هنر او را تك كرد (تابش، 1390: 11- 21)
4/2. دیانت
این عنصر هویتساز نیز در این دفتر حضور چشمگیر دارد. حضور دیانت اهورایی زرتشت به عنوان هویت تاریخی مردمان باستان پرداخته شده است.
مهد زرتشت و نریمان بوده است
بیشه در بیشه خراسان بوده است
زرتشت شاد از این که خدا داده پاسخش
امروز این تماس به او برقرار شد[9]
خورشید راه خانة زرتشت را گرفت
شب از ستاره پنجرهها «بیر و بار»[10] شد (تابش، 1390: 42)
در سای
ه نیایش زرتشت خاک رستنوروز شد نماد از اندیشة نوین
زرتشت گفت: نیک و بد است این جهان، سپس
تکرار کرد خلق جهان تا که گشت دین[11](تابش، 1390: 109)
بلخی بکش در آن که زرتشت اهورایی
آتش دمیده در بهارستان ایمانت (تابش، 1390: 170)
دیانت اسلام و مذهب تشیع نیز در مجموعهی دل خونین انار حضور شایسته دارد و از دلبستگی هویتی شاعر روایت میکند. شعرهای مذهبی رنگ حلاوتی به مجموعه داده است. شاعر خوب میداند که دیانت نیاز روانی و روحی و اندیشگی بشر است. تابش نگاه محفلی به شعر مذهبی ندارد و جسارتهای زبانی و انتقادی خوبی در این شعرها نشان داده شده است.
•3. پایداری
یکی از ویژگیهای تابش، مقاومت و پایداری بر سر حقوق انسانی، مدنی و دینی خود است. تابش در هیاهوی پرزرق و برق باور ژرف انسانی و اصیل خود را محافظت میکند و بر سر حق مردمش پایداری میکند. در مرعوبیت خودسانسوری بزدلانه گرفتار نیامده که گوهر باورش را بلده[12] خوشامد دیگران پنهان کند و بیتفاوت باشد. او از موج ترور همتباران بیگناهش در کویته انار دلش خون میچکد:
پرکشیدن در این جهان جرم است
هر که آمد پرنده را سر زد
ـ رافضی و هزاره و شیعه!
حکم تکفیر بر کبوتر زد (تابش، 1390: 162)
گیسو به گیسو دختران آغشته در خوناند
در مختهها بغضی که ترکیده است، «یا زهرا»ست
سبزینهپوشی میزند فریاد در تصویر
یعنی که زینب باز بین کشتهها تنهاست (تابش، 1390: 174)
بنویس یاغیان و (چهل دختران نوشت
یاغی نه؛ غیرت است که آمد به جوش گفت)
بنویس «باغی» است، نه «شیرین» به کام من
باغی اگر شکافت به خنجر گلوش گفت (تابش، 1390: 101)
- 4. احترام به مخاطب
تابش در پی دستیابی به هویت فاخر مردمش، شعر خود را از بحران بی مخاطبی بیرون آورده است. تابش بی مخاطب نبود، اما فاصلهی شعر امروز پارسی و مخاطب یک واقعیت است. کاروان تکنیک و شاعرانگیِ شاعران سالها با مردم و حتی جامعه نخبهی غیر شاعر فاصله دارد. نخبگانِ درس خواندهی بسیاری، تکنیکهای شاعرانه را فهم نمیکنند و لذا به کمک مکانیسم دفاعی روانی، به تخطئه شعر و شاعران میپردازند. شاعران بارها طعن فهم نشدن نظام ارتباطی شعری خود را شنیدهاند. تابش شعر را میان نخبگان آورد و بسیاری از عامه مردم را گریاند! من در چند کلاس ادبیات پارسی که شعر گل سرخ را خواندم، من نتوانستم نگیریم و دانش آموزان با غرور گریستند! نمونههایی از این دست از موسسات آموزش عالی کابل هم شنیدهام! برخی منبریهای جوان نیز شعرهای تابش را بر منبر خوانده و شاهد گریههای مردم بودهاند. مثنوی گل سرخ که در یکی از فصلنامهها، چاپ شد، خانوادههای بسیاری را گریانده است و نوعی احساس غرور از این نوع هویت را بر دلها برجای گذاشته است!
•5. حساسیت
تابش در برابر هر حادثهای حساس است و واکنش مناسب و تاثیرگذار نشان داده است. تابش در برابر بسیاری از واقعیت های همگانی و خصوصی زندگیش واکنش شاعرانه داشته مانند «بهتر از مرکب» به مناسبت اعطای مدال به یک الاغ زحمتکش، توسط مردم بامیان، در تعریض و طنز نسبت به مسئولان مملکت:
یک روز دیدم، آب پاشیدی سرک را،کاهگل کردی[13]
گفتی: «چرا منّت؟» نمیخواهم سواری، بهتر ازمرکب
امّا قسم بر آن غرور سرکشت، آن فخر هندوکش،
غربت ندارد حس و حالی، روزگاری بهتر از مرکب (تابش، 1390: 111)
قطع یارانهها
صبر لبريز شد از پيمانه
قطع شد طفل مرا يارانه[14]
طفل تب كرده، ندارد دارو
غير يك نسخة پرهيزانه
برو اي مرد! برو بر سر كار
گفتمش: نيست مرا پروانه
كودكم اشك به چشمش خشكيد
بال زد بال… و شد پروانه
همسرم! گريه نكن، قسمت بود
پرشد از كودك ما پيمانه
قيمت سنگ لحد شد سنگين
بكش اين نعش مرا بر شانه (تابش، 1390: 57- 59)
تنوبازی
(حلقاویز شدن دو کودک افغانستانی در کرمان)
شد كبوتر، دو برادر بر دار
دو برادر، دو كبوتر بر دار
سوم عيد، كفن شد هر دو
و پدر ماند شل و پر بر دار
«ما كه تسليم تو ايم اي غربت!
ز گلوهامان خنجر بردار (تابش، 1390: 60- 63)
عاشورای کابل
از شیشههای شهر کابل خون چکان پیداست
آیینههای شهرمان هر روز عاشوراست
سبزینهپوشی میزند فریاد در تصویر
یعنی که زینب باز بین کشتهها تنهاست (تابش، 1390: 174- 175)
-
-
تابش در هر رخداد کوچک و بزرگی حضور احساسی و تاثیر گزار دارد و دین خود را ادا کرده است. شاعر زبان مردم است، اگر شاعر منزلت اجتماعی دارد از همین رهگذر حساسیت و بیان هنری دردها و اندوهها و شادیهای مردم است. مردم در رخدادی جهت بیان احساساتشان به سوی شاعران چشم میدوزند و شاعران را زبان خودشان میدانند. به دلیل پرهیز از جحم، دیگر رخدادها را ذکر نمیکنم، مانند آن که مثنوی گل سرخ در برابر پرسش زینب دخترکش شاهکار شده است.
•6. تغزّل
یکی از نیرومندترین عنصر در شعر تابش حضور تغزل است. بیشترین حجم شعرهای تابش را غزل شکل داده اما همهی شعرهایش از جنبهی تغزلی برخوردار است. رویکرد عاشقانه نیز پر رنگ است. تابش در وادی خطر خیز از مرزهای اخلاقی عبور نکرده است. عشق حق و سهم هر انسانی است، اما برای مردمان گرفتار در انواع فشارهای روانی جنگ، ترور، غربت و نداری و انکار هویتی مغتنم است!
•7. نکته پایانی
زبان تابش غنی، پرواژه و توانمند است. تابش برای شاعرانگی از هر واژهای خوب بهره میگیرد. گاهی و بسیار وقتها از واژههای ویژه هجرت کده بی دغدغه بهره میگیرد و برای یافتن واژههای شیرین معادل مادری تلاش نمیکند. جهان وطنی فکر کردن برخی از شاعران توانمندیِ مانند تابش،مظفری، شریف سعیدی، بشیر رحیمی و… آنان را از حلاوت شعرهای هزارگی و توان واژگانی این لهجه بینصیب کرده و فرصت مردمی شدن بیشتر را از آنان سلب کرده است. این پهلوانان، لهجه زیبا را از توان شاعرانگی خود بار ندادهاند. شاید نسلهای پسینی با حسرت و مطالبهی حقّی، اینان را نکوهش کنند و اگر جبران نکنند؛ شاید اینان خود را نبخشایند!
[1] . بخشِه، به معنای برای، فزونواژهی هزارگی.
[2] به تعبیر کتاب مقدس ریگودا.
[3] . معبدي بوده است پر زاير در بلخ باستان.
[4] . و آن را از بابت تعظيم « حضرت» ميگفتند چنانكه مسعود سعد گفته :
چو كردم از هند آهنگ حضرت غزنين
برآن محجل تازي نژاد بستم زين ( لغت نامه دهخدا،مدخل غزنين)
.[5] نام اصلي شاهكار فردوسي كه امروزه به شاهنامه مشهور است.
[6]تبار برمکیان به گردانندگان معبدنوبهار در بلخ میرسد
.[7] نام اصلي شاهكار فردوسي كه امروزه به شاهنامه مشهور است.
[8] . كشف المحجوب نام اثر نامدار هجويري است
[9]. در منابع آمده است که رابطه زرتشت به عنوان پیامبر با اهورامزدا در روز نوروز برقرار شده است. بر این اساس آغاز رسالت او را روز نوروز دانسته اند.
[10] . ازدحام ،شلوغ
[11] تلمیحی به سخن نیچه که معتقد است دوالیسم و تقسیم جهان به نیک و بد نخستین بار توسط زرتشت انجام پذیرفت.
[12] بلده، به معنای برای. فزونواژه هزارگی.
[13] اشاره به کاهگل کردن جاده توسط مردم بامیان باز در اعتراض به محرومیتهای این منطقه.
[14] يارانه در شعر مولانا بلخي به معني ياري وكمك به كار رفته است:
هرکه زین رنج مرا باز یکی یارانه
بکند در عوض آن بکنم من صدبار
مطالب و کلمات مرتبط : نقد, نقد شعر, نقد ادبی, هویت, هویت ملی
نوشته شده توسط مدیریت بخش المیتو – شوکت محمدی
-
دوشنبه 8 اسفند1390 ساعت: 9:15
جناب مدیر این مطلب آقای محمدی پیشتر در سایت جمهوری سکوت و غرجستان نشر شده است . اگر خبر ندارید به آنجا مراجعه کنید مثل که یادتان رفته که چندی پیش برای نشز مطالب تکراری آغای خرمی چه جنجالی راه انداختید به نظرم اگر قانون است که باید برای همه باشد و اگر هم نیست که برای همه نباشد چرا تای چیم پشت چیم می کنید. به نظرم چون با محمدی در سابق هم گروه بودید او باید یک استثنا باشد. گرچه فعلا کلید و قیچی در این سایت هردو به بدست شماست و اطمنان دارم که این نظریه هم بالا نخواهد آمد که به ریش مبارک برمیخورد. عادل باشیدو عادلانه رفتار کنید . خجالت دارد ولله این سایت که روزگاری غنی ترین سایت بود امروز به انبار مطالب تکراری و کپی پست اخبار تکراری از دیگر سایت تبدیل شده است فقط یک وبلاگ خبر رسانی است و بس .
دوشنبه 8 اسفند1390 ساعت: 9:19
جناب رحیمی اگر خبر ندارید بدانید که این نوشتار آقای محمدی در سایت جمهوری سکوت و غرجستان هردو نشر شده . مگر شما قانون نداشتید که مطالب تکراری نباید نشر شود پس چه شد؟ چرا در مورد محمدی از قانون تان چشم پوشی کردید؟ جاغوری یک را به جاغوری صفر تغیر نام دهید چون جز اخبار تکراری و مطالب تکراری چیزی تازه ای در آن دیده نمی شود. شک دارم که این نظریه را نشر کنید چون به ضرر تان است . با آن هم نوشتم .
دوشنبه 8 اسفند1390 ساعت: 10:14
سلام دوستان عزیز! به ویژه دوست عزیزم آقای محسنی و سیلیم زاده!
تشکر از نظر دلسوزانه تان در باره یک بودن این ویب سایت! همه مان چنین دوست داریم؛ واقعیت ان است که جمهوری در ایران فیلتر است و بخش مهم خوانندگان خود را از دست داده است؛ اما در جاغوری یک پیش از غرجستان منتشر شده، با فاصله دو سه ساعت. برای جمهوری سکوت و غرجستان من نفرستادم. روز یک شنبه چند ساعت تلاش کردم پست نشد و ماند تا تقریبا با فاصله چند ساعت پیش از غرجستان منتشر شد.
بیایید کمی دوستانه تر نگاه کنیم، همه چیز را به بدترین شکل ممکن حساب و کتاب نکنیم. گروه مروه دهه هفتاد مرده، تعجب از کسانی تا کنون جنازه کشی می کنند. اگر چه من در فضای مجازی معتقد به این محدودیت نیستم و آن زمان هم موافق نبودم! این قانون نویسندگانی مانند کیانی، شریعتی، خرمی و… را راهی دیار سکوت و غرجه کرد! آقای رحیمی عملا ثابت کرده که از این اتهام ها گذر کرده، بی انصافی خوب نیست!
خو الیگو نظر شوم ده باره محتوا و چاچوب نقد چیه؟ حاشیه قابل اغماض است. خطا چنان نا بخشودنی رخ نداده که نظر علمی ندهید!
دوشنبه 8 اسفند1390 ساعت: 10:41
این قانون را می شود این گونه تعدیل کرد که نویسنده این سایت نوشته را می تواند در سایت های دیگر هم منتشر کند اما مطالب دیگر (از غیر نویسندگان سایت) کپی پست نشود. اینترنت با یک مجله فرق دارد و این قانون چندان جالب نیست.
دوشنبه 8 اسفند1390 ساعت: 12:32
کاش اصلا این نقد بر این مجموعه تازه منتشر شده تحت عنوان نقد منتشر نمی شد چیزی که دراین نوشتار دیده نمی شود نقد است. ناقد یا ناتوان از نقد فنی شعر بوده یا نخواسته چنین رسالت مهم نقادی را انجام دهد. هیچ کدام از معیارهای نقد در این نوشتار مد نظر گرفته نشده است. نوشتار بسیار سطحی و سرسری است. نقد مولفه های خاص خود را دارد که هیچ کدام در این نوشتار وجود ندارد و ناقد بیشتر افکار خود را بر متن تحمیل کرده است نه اینکه سعی کرده باشد متن را فهم و نقد و تفسیر کند. از انچه که در باب هویت نگاشته شده است روشن می شود که شاعر در بحث هویت دچار بی هویتی کامل است البته با استناد به همین نوشته. از نظر فنی و تکنیک های شعری هرگز به صورت اساسی به شعر ها پرداخته نشده است. خلاصه اینکه در حد یک معرفی اجمالی می توان این نوشتار را پذیرفت اما نقد هرگزنیست. برای هردو عزیز آرزوی توفیق داریم.
دوشنبه 8 اسفند1390 ساعت: 15:45
سلام در متن این نوشته به صراحت آمده که این یک معرفی است. آغای رحمتی کاش به جای هیاهو معیارهای نقد را مینویشتن! حتما این نوشته نقاط قوت بسیاری دارد که جناب رحمتی نخواسته ببیند.
دوشنبه 8 اسفند1390 ساعت: 21:16
سلام آقای رحمتی!
من هیچ ادعایی ندارم! هرچه هست همین است. نوشته من معرفی است و در متن تذکر داده شده است. اما در مورد هویت؛ شاید از این جهت حق با شما باشد که هویت ملی در افغانستان شکل نگرفته است. تابش از نظریه ای حمایت کرده است که چندی است توسط برخی از پژوهشگران مطرح شده؛ چون این نظریه به طور کامل مطرح نشده است؛ شاید عدم ارتباط برقرار کردن برخی از دوستان با این هویت، ناشی از عدم انتشار کامل این نظریه باشد. دوست عزیز! سرزمین من و تو همان هزار چشمه باستانی حوزه رود هیرمند است، همان زابلستان با همه تاریخ و شکوهش، بخدی و باختر و ورنه و بامیان و…. همه هویت ما است. کدام بی هویتی؟ کاش می گفتید کدام مولفه های هویت ساز ربطی به شاعر و من و تو ندارد؟
نظریه های مطرح شده در مورد هویت مردم ما دچار اشکال های جدی است. این نظریه مطرح شده انسجام دارد و شواهد خوبی هم دارد.
تشکر از نظر تان!
سه شنبه 9 اسفند1390 ساعت: 10:7
دوست گرامی آقای محمدی حقیر نه از شعر زیاد سر در می آورم و نه از نقد آن! به همین اندازه که نوشتار ات همزمان در هر سه سایت هزارگی نشر می شود و مشکل ایجاد نمی کند. جای خوشی و خوشبختی است! به قول معروف: تا تنور داغه پت خو ده! پیش از آن که صاحب خانه ها ناراحت شوند و قانونمداری یاد شان آید. نوشته هایت را راهی فضای مجازی کن، به نظرم نوشته های از این دست هرچه باشد برای همگان مفید است، حداقل فایده اش معرفی کتاب جدید شاعر ارجمند جناب تابش است. پس به کارت ادامه بده بنویس بنویس بازهم بنویس و منتشر کن. فضائی مجازی است و نان هیچ کسی هم آجر نمی شود، حق تالیف و حق تصنیفی هم درکار نیست. پایدار باشید.
چهارشنبه 10 اسفند1390 ساعت: 18:0
ضمن سلام به همه خواننده گان گرامی اول برادر عزیزم تابش خسته نباشی عرض می نمایم امید که از سرودن و نوشتن هیچگاه باز نمانی. دوم به شوکت محمدی نیز مانده باشی می گویم .
بعضی وقتها که این همه فلاکت کشور خود را می بینم به دولت مردان لعنت می گویم ولی وقتی اظهار نظری برخی برادران را در سایت می بینم باخود می گویم دولت مردا ما مردم را خوب شناخته که دختر زیدو بخشی نامرد فقط چیزپارک دو یه چون همیشه عینک بد بینی را چند لایه چیم کرده فقط جنبه های منفی را می بیند کسی هم اگر خوشش بیاید یک تشکر خشک و خالی هم از کار نمی کند . بیایید نقد را به تمام معنا قبول کنیم هم جنبه های مثبت را بگوییم و هم جنبه های مادی را متذکر شوم آن هم برای اصلاح و درست شدن کار نه از روی عقده و منفی بافی و تاریک بینی. دست همه کسانی که برای بهبود فرهنگ و ادب و جامعه تلاش می کنند در نکناد.