بنام خداوند!
بانو!
در ازدحام کوچه های ” دود ” و ” آهن ” و سمنت
شلاق چشمهای شیشه یی؛-
بیداد میکند!
در حسرت نگاه تو ای نازنین من!
آیینه های شهر
در انتظار یک طلوع سبز؛
معصوم ،همچو کودکی
این دل درون سینه ام،
« فریاد میکند!»
« تنها یی!»
آتش بیداد هجر تو!
ای وای …
چه شرحه شرح
چند روزه عمر مرا تلخ از تلخ؛-
« بر باد میکند!»
+;نوشته شده در ;جمعه پانزدهم اردیبهشت 1391ساعت;1:16 توسط;میر احمد لومانی; |;
یکشنبه 17 اردیبهشت1391 ساعت: 6:27
سلام قومائ گل شعر خوب بود خودت وقلمت سبز باد
شنبه 23 اردیبهشت1391 ساعت: 9:58
لومانی برار اینجا طبیله اولاغ است انک بزنید تا که نموردید