باید به مدیریت بحران در کشور پرداخت = مصطفی همتی

اصطلاح مدیریت بحران برای نخستين بار توسط رابرت مك فامارا (وزير دفاع حكومت كندي) به هنگام پيشامد امكان در گيري موشكي ميان امريكا و كوبا عنوان گرديد؛ وي گفته بود “ديگر چيزي به عنوان راهبرد معني ندارد ، بايد به مديريت بحران پرداخت “.
مديريت بحران را مي توان فرايندي براي رويارويي با وضعيتي دشوار معرفی كرد كه همه برنامه ريزي ها، سازماندهي ها و كنترل هاي گروهي از عمليات با كنش و واكنش متقابل را بسيج نموده و براي تصميم گيري مناسب در اختيار مديراني كه بايد سريع ولي بدون شتابزدگي اقدام نمايند مي گذارد، مديريت بحران بيشتر در حوزه فعاليت هاي سياسي كار برد دارد و امروزه بیشتر در کشور های کاربرد پیدا کرده است که از طرح راهبرد ها به دلیل ناکامی های مکرر آن ها عاجز شده اند و غرق در بحران می باشد. مانند افغانستان که در هر لحظه و تدوین هر ستراتیژی شاهد باز شدن صحفه ای دیگری از بحران بوده است.
بدون شک افغانستان از جمله معدود کشور های جهان است که سرا پا غرق در منجلاب بحران است و این در حالی است که در این کشور همه روزه یا در هر ماه یک طرح برای مهار بحران تدوین می شود اما جنانچه دیده می شود تا هنوز هیچکدام از این راهبرد ها و برنامه نتوانسته این بحران را مهار یا حد اقل کاهش بدهد بلکه بر عکس با تدوین هر راهبرد شاهد شدت گرفتن و مضاعف شدن بحران در کشور بوده ایم. ستراتیژی افزایش نیرو های خارجی برای مهار بحران ناامنی که بر عکس به افزایش ناامنی و تداوم بحران جنگ در کشور منتهی شد، ستراتیژی صلح و آشتی با طالبان که منجر به تقویت دوباره طالبان و گسترش حملات از سوی آنان گردید و غیره. با این حال معلوم می شود که ما عملا از مرحله طرح راهبرد بدون کدام بهره گیری گذشته ایم و باید در چنین شرایط تنها به مدیریت بحران های موجود در کشور فکر کنیم.
بحث این نیست که عاملین این بحران کی ها بوده اند( خارجی ها یا داخلی ها؟) بلکه بحث این است که بحران در کشور وجود دارد و باید مهار یا خوب مدیریت شود.
در مدیریت بحران چیزی که بیش از همه بدان تاکید می شود، حفظ خون سردي است؛ چیزی که هیچوقت در افغانستان لحاظ نشده است. گفته می شود با قرار گرفتن در برابر بحران بيشتر افراد كنترل خود را از دست داده ، و بد تر اينكه گناه آن را به گردن اين و آن مي اندازند. این در حالی است که يكي از هنر هاي رويا رويي پيروزمندانه با بحران اين است كه حس اعتماد به نفس اطرافيان را بالا برده و چنين نشان دهيم كه هر يك از ايشان در حل مساله سهم شايسته اي دارند. متاسفانه به هر دلیلی تا هنوز چنین فرایندی عقلایی در افغانستان ایجاد نشده و هر اقدامی که برای رویارویی با بحران صورت گرفته عجولانه و احساساتی بوده است. مثلا طرح افزایش عساکر خارجی از سوی مقامات در امریکا که چهار ماه قبل در واشنگتن تدوین شد بر اساس تحقیقات یک شبه یک جنرال انگلیسی ( مک کریستال) صورت گرفت و بدون اینکه اندیشه ای دقیق در مورد رابطه ناامنی ها و کمیت نیروهای خارجی وجود داشته باشد، طرح در معرض اجرا در آمد ودهها هزار عسکر جدید وارد افغانستان شد و به موازات ان ناامنی در کشور افزایش یافت. نكته ديگر اينكه موضوع را كمتر از آنچه هست دشوار و مهم جلوه دهيم ، خودمان را خون سرد نشان دهيم در حاليكه با تمام توان بدان سر گرميم و آن را جدی می گیریم. در جریان سالهای گذشته همواره دیده شده است که مدیران بحران (خارجی ها) علی رغم اینکه طالبان را یک گروه از هم پاشیده و ضعیف جلوه داده است، نتوانسته است خون سردی خود شان را در برخورد با این گروه حفظ داشته باشند. آنها با بزرگ جلوه دادن بحران در افغانستان همواره به اقداماتی دست زده اند که بر ضریب بحران ها در کشور افزوده است. مثلا با عملیات های کور و احساساتی شان ضمن اینکه خود شان را به کشتن داده اند، شماری زیادی از افراد بی گناه را نیز قربانی این عمل شان نموده اند و هیچ وقت از این اقدامات حساب ناشده دست نه برداشتند.
مديريت بحران بطور عمده وظيفه اش تجزيه و تحليل رفتار، ديدگاهها، انگيزه ها، هدفها و تمهيدات انسانها و پاسخگويي مناسب و به موقع به آنها مي باشد . طرف مقابل را نبايدبه يكباره از دست داده و پلهاي مياني را شكست . گفته اي معروف است كه” دشمن را بصورت راهبردي دشمن بدان ولي از روي سياست به وي احترام بگذار”. چیزی که در جریان سالهای گذشته وبرای کاهش بحران در کشور بدان توجه نشده است.
+;نوشته شده در ;یکشنبه بیست و ششم آذر 1391ساعت;7:29 توسط;مدیریت بخش پاطو – اخلاصی; |;



پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*