اَرغَنداب جنوبی
بخش پنجم
هزارة آقا
در دوران پادشاهی سلطان ابوسعید تیموری (1456 – 1467) هزارهها در قندهار و هیرمند زندگی میکردند و دارای قدرت، نام و نشان بودند، چنانچه آورده است: «در سال 870 خورشیدی که آرامش کلی برقرار بوده است، شنیده شد که جمعی از مردم هزاره که در ولایت گرمسیر (هیرمند – م) و قندهار میباشند، متعرض آینده و رونده میشوند، شرح این سخن آن است که قوم هزاره که به «هزارۀ آقا» مشهورند، ایل و اُلوس بسیارند، گله و رمه بیشمار دارند و سالها است که در آن نواحی به فراغت و جمعیت روزگار میگذراند و در زمان شاهرخ گاهی داروغه و محصل به آن حدود میرفت و اموال مقرری از ایشان متخلص گردانیده، به دیوان اعلی میرسانید…. ایل و اُلوس هزاره چندین سال از روی فراغت و استقلال به جمع اموال و ضبط احوال خود پرداختند و با اینکه ایشان را سردار و سری نمیبود، در این فرصت ملک، وزیر و امیر از خود مقرر ساختند، کریاس، درگاه و بارگاه پدید آوردند، اگرچه مال و منالشان از حد تجاوز کرد، همچنان به قطع طریق و قتل نفوس میپرداختند و در این سال از قضا صحاری قلماق تا حدود عراق سلطان آفاق ابوسعید را مسلم شد و تمام آن مملکت شرقاً و غرباً در قبضۀ اقتدار او در آمد. حکایت عصیان جماعت هزاره که پای از سرحد بندگی بیرون نهاده بودند، بر خاطرشان گران آمد. عظمیت بر تدارک آن مهم قراریافت، لشکر در ظل رایت او جمع آمدند و موکب شاهی به طرف ولایت فوشنج نهضت کرد و از آنجا به پول مالان و قروق هزارهجریب میل فرمود، آوازۀ عزیمت خلافت پناهی، سیل اضطراب و اضطرار را در خانمان مردم هزاره انداخت و صولت لشکر، اساس جمعیت آنها را به یکبارگی متأصل ساخت و آن بیباکان جان و مال خود را در معرض خطر دیده، در تدبیر آن واقعه چاره جز آن ندانسته که التجا به مشایخ غطام کنند. بنابرآن ارباب و کلانتران اُلوس هزاره عریضه و اشتهار به دارالسلطنۀ هرات فرستادند و روی طاعت بر زمین ضراعت نهادند…
«در بیستوسوم شعبان 820 هجری قمری رایات همایون به قندهار برسید و در آن منزل مقرر فرود آمد که تومنات مخدوم و مخدومزاده عالم و عالمیان، سایۀ رحمت یزدان امیرزاده بایسنقر بهادر (خلد ملکه) به عزیمت ایلغار (حمله) به جانب هزاره روند. در بیستوهفتم شعبان مولانا ابراهیم برسید و عرضه داشت کرد که همراه هزارۀ مجد، در روز، خواجه آرام و قدم و غیره میرسند، حضرت سلطان شعاری، ایلچی پیش مخدوم و مخدومزاده عالمیان فرستاد که ایشان را تاخت نکنند و چنان کردند و (همچنین) خیل خانه شووی (هزارۀ دهله و ارغنداب – م) تمرد کردهاند، امیر یوسف خواجه و امیر نوشیروان و امیرحمزه را با چند هزار مرد فرمان شد که ایشان را تاخت کنند و هم در آن روز جهان اوج فرارسید و خبر رسانید که امیرزاده بایقرا را میرسانند، بندگی حضرت او باز پیش امیرزاده قید و فرستاد که ما به جهت دفع هزاره متوجه آن طرف (قندهار. م) گشتهایم. (تلخیص شده از کتابهای ترخاننامه، تاریخ معصومی، حبیبالسیر، روضهالصفا، ج 6 و7، حدیقۀالاقالیم ص 304 و اعلام المنجد ذیل اسم ارغون ص 35، یزدانی، حسینعلی (حاج کاظم)، پژوهشی در تاریخ هزارهها، تهران: عرفان، ص 303 تا 314، 1390)
این هزارهها از ارغنداب جنوبی و اطراف قندهار توسط نادر شاه افشار و احمد خان ابدالی به بغلان، پروان، پنجشیر، بدخشان، تخار، قندوز و ترکستان کوچیدند. اکنون طوایف این آوارگان با همان نامهای کهن در این مناطق زندگی میکنند. به طور نمونه هزارههای کوچانده شده از دهلة ارغنداب جنوبی اکنون به نام طایفة داله و دهله در مالستان، قندوز و بغلان زندگی میکنند.
هزارههای باقی مانده در قندهار و ارغنداب، در قریههای خانه گیردآو، قلاچه، ملایان، زن آباد، درازآو، میرآوخوران، ده سَوزِی، سرده، منصور آباد در مرور زمان پشتون شدند. هزارههای اهلسنت خاکریز و دیگر طوایف هزارههای اهلسنت در ارغنداب و قندهار، به خاطر ازدواج با پشتونها، چهره عوض کردند و اکنون به سختی قابل تشخیصاند؛ تنها هزارههای خاکریز قابل شناساییاند که برخی خود را هزاره میگویند.
اشاره: عکسِ بند داله در ارغنداب جنوبی، مربوط به طایفه داله.
ادامه دارد
یاهو!