“پس بیایید، مثل هزاره ها باشید!” ***** 1-هزاره ها وطن و همه هم وطنان شان را دوست دارند. هزاره ها برای وطن وهموطنان شان همیشه مایه افتخار اند نه سر ا فگندگی و خجلت!؟ ” پس مثل هزاره ه...
“سرسپردگی!” ****** [به بهانه دادخواهی جمعی از هزاره های اسماعیلی از بیداد پیر شان سید کیوو!؟] **** در تابستان سال 75 از بامیان و از مسیر دره شکاری عازم شمال و شهر زیبای پلخمری شدم. مسیر ب...
“زور صاحب خلته؟!” **** سال پار که قضیه گندافزایی، تغییر مسیر طرح [توتاپ]، از سوی دولت [وحشت ملی] اعلان گردید، بوی مشمئز کننده ای تعصب های کور نژادی، قومی، سمتی و حتی مذهبی برخواسته...
“شرمنده!؟” **** شرمنده از نگاه ی تو، ای کودک عزیز ! دل خون ز رخ ماه ی تو، ای کودک عزیز *** چشم ام خجل ز چشمه ی پر آب دیده ات از خط ی، کومه های تو، ای کودک عزیز ! *** شرم از شیار خون، به ر...
««سراب؟؟»» ***** عین و غین چون به «ارگ» مهمان اند شهر؛ در اضطراب می بینم !؟ **** تا که این اتمر است و این غلزی امنیت را «سراب» می بینم ! **** بعد هر انتحار؛ مست، مست! جام شان پر شراب می بینم !؟ **** ...
“شکار یک رؤیا “ **** عصر روز شنبه سی ام ماه شعبان در پاکستان و یکم ماه مبارک رمضان در دیگر کشورها، در حال گذر از رود(خیابان) اصلی علی آباد بروری بودم که ناگهان چشمانم بر صحنه عجیب و دردنا...
««سرزمین بی خورشید!؟»» **** از همان روزگاری که نام تاریخی «خورآسان» یا «برآمدگاه خورشید» از این سرزمین گرفته شد و به جای آن، عنوان جعلی و ساختگی «افغان» «ستان» به این دیار داده شد، «برآمدگاه خورشید» ...
««خوارج زمان ما!؟»» **** جمعی از خوارج از نخلستانی عبور میکردند و دانه ای خرما از نخلی افتاده بود، یکی از آنها آن دانه خرما را برداشت و بسم الله گویان به دهان گذاشت، رهبر دسته که متوجه شد، با عجله دو...